جریان نوصفوی گری در ایران و راهی پر پیچ و تاب
جریان نوصفوی گرایی که تلاش دارد تا پایه های دولت ملت ایرانی را بر اساس حاکمیت صفویه پایه ریزی کند و از سوی دیگر تمام تلاش تبیلغاتی خود را برای تاکید بر عظمت ایران بزرگ فرهنگی به کار میبرد با دو مشکل اساسی مواجه است به طوری که اگر این مسایل را حل نکند پروژه ای از پیش شکست خورده خواهد بود
۱) تکلیف هویت ملی قوام یافته بر اساس صفویه با شاه اسماعیل چیست؟ جریانی که هویت ملی را مبتنی بر زبان مشترک پایه ریزی میکند با دیوان ترکی شاه اسماعیل که عملا تنها دیوان او است و بر خلاف پادشاهان عثمانی که دیوان پارسی نیز داشته اند تنها دارای دیوان ترکی است چه خواهد کرد؟ اگرچه طبیعتا نخستین گام انکار وجود این دیوان و ساختگی بودن آن خواهد بود – آنچنان که در ۵۰ سال گذشته بیان شده است – اما باید اعتراف کرد که اصل وجود دیوان شاه اسماعیل جزء مسلمات ادبیات ترکی است و آنچه محل بحث دارد “خطائیاتی” است که بعدها تقدیم شاه خطایی شده است و با گذر زمان جمع آوری کنندگان دیوان ها و جنگ های ادبی میان خطائیات و خطایی نوشت ها به اشتباه افتاده اند.
اکنون باید دید که این جریان چه توجیهی برای این سویه هویتی شاه اسماعیل کرده است؟
به نظر میرسد جریان ملی گرایی ایرانی تصمیم به سکوت در این موضوع گرفته است چنان که در ۵۰ سال اخیر با وجود تمام مانورهایی که بر روی موضوع صفویان داده شده است و با وجود دهها کتاب صفوی شناسانه ای که در طول دهه های اخیر منتشر شده است پرداختن به قزلباشان از موضوعاتی است که محققان ایرانی رغبت کمتری به مطالعه آن دارند. و حال سوال اینجاست که مگر بدون شناخت قزلباشان، بدون فهم بن مایه های فکری و هویتی آنها و روایتی که آنها از خود، صفویان و ایران داشته اند میتوان ایران صفویان را فهم کرد؟
جریان نوصفوی گری تا روزی که تکلیف خود را با دیوان شاه اسماعیل (که البته هیچ محتوای مشکل سازی ندارد و مساله این است که به زبانی غیر از آنچه که این جریان آن را تنها زبان مقبول میداند نوشته شده است.) و مساله قزلباشان نکند پرورده تر شدن این جریان آب به آسیاب تاریخ نگاری جمهوری آذربایجان ریختن است که تاریخ صفویه را به دو مرحله آذری و ایرانی تقسیم میکند. به نظر میرسد جریان ملی گرایی ایرانی نیز نهایتا به این گزینه خواهد رسید. چرا که همچون مورخین آذری راهی جز سانسور و گزیده گویی از صفویان در پیش نیست!
۲) مساله ایران بزرگ فرهنگی: این جریان با قرائتی فرهنگی از ایرانیت تلاش میکند تا ساحات مرزهای ایران را ابتدائا به جهت فرهنگی و در برخی برهه های تاریخی به جهت سیاسی تا پشت دیوارهای چین ببرد. اگرچه تحکم فرهنگی پارسی در طول تاریخ این مناطق مساله ای است که جز جاهلان در برابر پذیرش آن مقاومت نمیکنند اما مساله ای که مشکل ساز است مترادف گرفتن زبان فارسی و ایرانیت است! زمانی که میان زبان فارسی و مرزهای فرهنگی ایرانی که مبنای دولت – ملت بودنش را مبتنی بر صفویان کرده ایم رابطه این همانی برقرار کنیم آنگاه با کینه ها و جنگ ها و خونریزیها و جنایات و سفاکیهایی که دو طرف (یعنی کسانی که از اراضی کنونی ایران به آنجا حمله برده اند و کسانی که از اراضی فعلی جماهیر آسیای میانه به ایران یورش کرده اند) در حق هم کرده اند و کینه های شتری تاریخی چند صد ساله ای که خصوصا در آن اراضی نسبت به ایران صفوی و فرهنگ ایرانی وجود دارد چه خواهیم کرد؟
جریان نوصفی گرا که اتفاقا مطرح کننده بحث ایران بزرگ فرهنگی نیز است باید تکلیف خود را با این مساله مشخص کند که کینه صفوی در عرصات این بزرگ فرهگی را چگونه حل خواهد کرد.
شاید بتوان در تاملی شتاب زده چنین ادعا کرد که این جریان یا باید طرفدار ایران بزرگ فرهنگی شود که در آن موقع هم با مساله اعراب و مغولان مواجه است که اتفاقا عصر درخشش و تلالو عنصر پارسی بودگی در اراضی خراسان بزرگ پس از حملات و تحکم این دو قوم بوده است! و یا طرفدرا ملت دولت ایران مبتنی بر طریقت صفوی! که در آن صورت هم باید شاه اسماعیل و قزلباشان را از آن حذف کرد که بر زبانی بیگانه و وارداتی و یغماگر! سخن گفته و اثر آفریده اند!
مساله ای که متاسفانه در این میان کمتر مورد توجه است مذهب تشیع است که به مسلخ ملی گرایی میرود! جریان ملی گرایی در حالی که در مقابل اعراب نگاهی بس سفت و سخت را ارائه میدهد و به صورت ضمنی تلاش میکند تا میراث اسلامی را در تقابل با میراث ایرانی قرار دهد اما به شدت طرفدار تشیع است!
این جریان یا متوجه است و یا بی توجهانه در حال تقویت قرائت شعوبی گرایانه از تشیع است. قرائتی که در فضای فکری عربی – سنی قایل به ایجاد تشیع از سوی جریان شعوبیه برای انتقام گرفتن از اسلام اصیل است. بستن هویت ملی ایران به تشیع بستن امری مدرن به امری که هیچ بستگی ای با مدرنیته ندارد و یک باور آیینی و مذهبی است خواهد بود.
انتهای پیام/