مثلث جنگ احزاب در مواجهه با انقلاب اسلامی
رهبر معظم انقلاباسلامی در تبیین مشابهات امیرالمؤمنین علی (ع) و امام خمینی (ره) به جبهه دشمنان مقابل این دو شامل «ناکثین»، «قاسطین» و «مارقین» و ویژگیهای هر یک از این جریانات در دوره حیات طیبه امام علی (ع) و امام امت (ره) پرداخته و اشاره کردند: «جبههی مقابلِ امیرالمؤمنین را شما ملاحظه کنید که در تاریخ مشخّص شده است: قاسطین، ناکثین، مارقین. قاسطین یعنی دشمنان بنیانی حکومتِ امیرالمؤمنین؛ ناکثین یعنی همراهان سستنهاد و سستبنیادی که بیعت را زیر پا گذاشتند بهخاطر زخارف دنیوی، بهخاطر هوسها و آلودگیهای دنیایی؛ و مارقین [یعنی] کجفهمها و نادانها و جاهلهایی که به خیال اسلام، به خیال تبعیّت از قرآن، در مقابل قرآن مجسّم که امیرالمؤمنین است ایستادند؛ این جبههی مقابلِ امیرالمؤمنین است. قاسطین که دشمنان بنیانی بودند، با اصل حکومت امیرالمؤمنین مخالف بودند و بعدها تاریخ نشان داد که بدیلی که اینها برای حکومت امیرالمؤمنین میتوانستند ارائه کنند چه بود: حجّاجبنیوسفها و عبیداللهزیادها و یوسفبنعمر ثقفیها کسانی بودند که از طرف آن قاسطین، از طرف آن دشمنان بنیادین، جایگزین حکومت عدل علوی شدند. سهمخواهان و دنیاطلبان هم بهنحو دیگری و کجفهمها هم بهنحو دیگری. البتّه کجفهمی مربوط به تودههای مارقین بود و رؤسای آنها احتمالاً با دشمنان بیزدوبند نبودند کمااینکه در تاریخ چنین چیزی را در مورد خوارج میگویند و ادّعا میشود.»
معظم له در ادامه میفرمایند: «این سه گروه و دشمنی این سه گروه، مخصوص زمان امام هم نبود، بعد از امام هم استمرار پیدا کرده است. امروز هم همین سه گروه در مقابل نظام اسلامی و میراث بزرگ امام که جمهوری اسلامی است، صفآرایی کردهاند و مبارزه و مقاومت و ایستادگی جمهوری اسلامی از تعرّض آنها جلوگیری کرده است. البتّه این جبههی مختلط، با همهی توانشان سعی میکنند در مقابل جمهوری اسلامی اخلالگری کنند؛ مشکلاتی درست میکنند، حرکت ملّت ایران را دشوار میکنند، کُند میکنند، امّا نمیتوانند جلوی پیشرفت ملّت ایران را بگیرند.»
با توجه به اینکه این جبههبندی همچنان در مقابل انقلاباسلامی و ولایت برپا است، ضروری به نظر میرسد مختصات و مصادیق این جریانات در عصر حاضر موردمطالعه بیشتر قرار گیرد که در ادامه بهاختصار هر یک بررسی خواهد شد:
۱- قاسطین امروز:
به تعبیر امام خامنهای «آمریکا، رژیم صهیونیستی و وابستگان آنها در داخل، قاسطینِ در مقابلِ امام بزرگوار ما بودند. اینها کسانی بودند که با اصل حکومت جمهوری اسلامی و نظام اسلامی و حاکمیّتِ انسانی مثل امام بزرگوار مخالف بودند؛ آنها هم دنبال جایگزین برای این حکومت بودند و هستند؛ جایگزینهای آنها هم حجّاجبنیوسفهای امروزند؛ آنها هم معلوم است که چه کسانی [هستند]. قاسطین یا دشمنان بنیادین انقلاب و نظام، جریاناتی هستند که از ابتدا با این انقلاباسلامی و نظام برخاسته از آن مخالف بودند و اصولاً خیزش مردم انقلابی برای کنارزدن بخشی از اینها رخ داد. اینان که وابستگان و دستنشاندگان نظام سلطه بر این کشور بودند تمام منافع و ظرفیتهای کشور را در اختیار زورمداران بینالمللی و مستکبران عالم قرار داده بودند و طبیعی است که سلطهگرانی همچون رژیم ایالاتمتحده آمریکا و متحدانش همچون رژیم صهیونیستی و ارتجاع منطقه هدایتگر و پشتیبان اصلی این جبهه بوده و جریاناتی که امتداد سلطه هستند نقش مجری و پیادهنظام آن را ایفا میکنند.
این جبههی مختلط، با همهی توانشان سعی میکنند در مقابل جمهوری اسلامی اخلالگری کنند؛ مشکلاتی درست میکنند، حرکت ملّت ایران را دشوار میکنند، کُند میکنند، امّا نمیتوانند جلوی پیشرفت ملّت ایران را بگیرند.
رهبر معظم انقلاب در بیانات دیگری به تبیین وضعیت این طیف از دشمنان امیرالمؤمنین میپردازند: «بههی قاسطین، جبههی دشمن بود؛ جبههی آشتیناپذیر بود؛ با علی آشتیبکن نبود. آمدند به امیر المؤمنین علیهالسّلام عرض کردند: «یا امیر المؤمنین! بگذارید جناب معاویه بن ابی سفیان چند صباحی در رأس حکومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاکمم، او نمیتواند استاندار این حکومت باشد؛ باید کنار برود.» آنها امیر المؤمنین علیهالسّلام را تخطئه کردند و گفتند بیسیاستی کرده است! بعضی از نویسندگان تا امروز هم میگویند امیر المؤمنین علیهالسّلام بیسیاستی کرد! اما خودشان بیسیاستند؛ امیر المؤمنین علیهالسّلام بسیار پخته عمل کرد؛ برای اینکه معاویه بن ابی سفیان، جناب طلحه و زبیر نبود که اگر آن امتیازی را که میخواست، به او میدادند، او ساکت مینشست؛ نه. آن جبهه، جبههی قاسطین بود؛ جبههای بود که با جبههی علوی نمیساخت؛ در هیچ شرایطی هم نمیساخت. هرچه او عقب میرفت، این یکقدم جلو میآمد و جز در میدان جنگ، نقطهی تلاقی باهم نداشتند. امیر المؤمنین علیهالسّلام این را میدانست و لذا تا زمانی که بر سرِ کار بود، جبههی قاسطین هیچ کار نتوانستند بکنند و همیشه شکست خوردند؛ اما وقتی امیر المؤمنین علیهالسّلام به شهادت رسید که شهادت علی هم بهدست آن گروههای شبه خودیِ متعصّبِ عقدهایِ بدفهمِ کجفهمِ فریب خورده بود، نه بیگانهی آنچنانی آن بیگانهها قاسطین حکومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند که ایدهآل آنها در حکومت چیست! حکومت «حَجّاج بن یوسف» در همین کوفه به وجود آمد؛ حکومت «یوسف بن عمر ثقفی» به وجود آمد؛ حکومت یزید بن معاویه به وجود آمد! معلوم شد که آن جریان، اصلًا جریانی نیست که بتواند در یک نقطه با جریان علوی تلاقی کند.»
۲- ناکثین امروز:
رهبر معظم انقلاب «در جبههی مخالفین امام، ناکثین یعنی بیعتشکنان، همان همرهان سستکمربندند. وای از آن همرهان سستکمربند که در مقابل خواستههای دنیایی نتوانستند مقاومت کنند! میدان تسابُقالیالخیرات را تبدیل کردند به میدان جنگ برای قدرت و جنگ برای دستیابی به حطام دنیوی! در بین آنها هم همهجور [بودند]؛ در زمان امیرالمؤمنین، هم امثال طلحه و زبیر بودند، هم افراد کوچکی در این جمع ناکثین وجود داشتند.»
امام خامنهای در بیاناتی دیگر به ویژگیهای این طیف میپردازند: «اینها اوّل با امیرالمؤمنین بیعت کردند، ولی بعد بیعت را شکستند. اینها مسلمان بودند و برخلاف گروه اوّل، خودی بودند؛ منتها خودیهایی که حکومت علیبنابیطالب را تا آن جایی قبول داشتند که برای آنها سهم قابل قبولی در آن حکومت وجود داشته باشد؛ با آنها مشورت شود، به آنها مسؤولیت داده شود، به آنها حکومت داده شود، به اموالی که در اختیارشان هست – ثروتهای باد آورده – تعرّضی نشود؛ نگویند از کجا آوردهاید! در سال گذشته در همین ایام، من در یکی از خطبههای نماز جمعه متنی را خواندم و عرض کردم که وقتی بعضی از اینها از دنیا رفتند چقدر ثروت باقی گذاشتند! این گروه، امیرالمؤمنین را قبول میکردند – نه اینکه قبول نکنند – منتها شرطش این بود که با این چیزها کاری نداشته باشد و نگوید که چرا این اموال را آوردی، چرا گرفتی، چرا میخوری، چرا میبری؛ این حرفها دیگر در کار نباشد! لذا اوّل هم آمدند و اکثرشان بیعت کردند. البته بعضی هم بیعت نکردند. جناب سعدبنابی وقّاص از همان اوّل هم بیعت نکرد، بعضیهای دیگر از همان اوّل بیعت نکردند؛ لیکن جناب طلحه، جناب زبیر، بزرگان اصحاب و دیگران و دیگران با امیرالمؤمنین بیعت نمودند و تسلیم شدند و قبول کردند؛ منتها سه، چهار ماه که گذشت، دیدند نه، با این حکومت نمیشود ساخت؛ زیرا این حکومت، حکومتی است که دوست و آشنا نمیشناسد؛ برای خود حقّی قائل نیست؛ برای خانوادهی خود حقّی قائل نیست؛ برای کسانیکه سبقت در اسلام دارند، حقّی قائل نیست – هرچند خودش به اسلام از همه سابقتر است – ملاحظهای در اجرای احکام الهی ندارد. اینها را که دیدند، دیدند نه، با این آدم نمیشود ساخت؛ لذا جدا شدند و رفتند و جنگ جمل به راه افتاد که واقعاً فتنهای بود. امّالمؤمنین عایشه را هم با خودشان همراه کردند. چقدر در این جنگ کشته شدند. ا»
همراهان سستنهاد و سستکمربند و بیعت شکنان در دوره معاصر کسانی بودند که ابتدا در صف انقلابیون و همراه با امام بودند ولی به دلایل مختلفی از این قطار پیاده شدند: گروهی از ابتدا دچار ضعف معرفتی بوده و همراهیشان با جریان انقلاب هیجانی و احساسی بود و بهتدریج و با کمفروغ شدن شعله هیجانات راه دیگری را برگزیدند؛ جمعی به زخارف دنیا و آلودگیهای دیگر مبتلا شده و دنیازدگی و رفاهطلبی را جایگزین انقلابی گری و جهاد نمودند؛ برخی دچار قدرتطلبی و جاهطلبی شده و منافع فردی و جناحی خود را بر مصالح ملی و اسلامی مقدم شمردند و … بسیاری از این طیفها کسانی بودند که اتفاقاً در دهه دوم انقلاب و پس از امام راه خود را از ملت و انقلاب جدا کرده و حتی به رویارویی با نظام کشیده شدند.
بروز پدیدههایی همچون رسوخ اشرافیگری در میان مسئولان، پشیمانی از انقلاب و شعارهای آن در میان برخی نخبگان سیاسی، ضربه زدن به منافع ملی و امنیت ملی در وقایع تلخی همچون فتنه ۸۸ و … نشانههای بارزی از شکلگیری و صفبندی ناکثین علیه انقلاباسلامی است.
۳- مارقین امروز:
«مارقین -ناآگاهها- آن کسانی بودند که در مقابل امام بزرگوار ما، موقعیّت کشور را، موقعیّت انقلاب را، موقعیّت ملّت ایران را نفهمیدند، جبههبندی دشمنان را نشناختند، شیوههای دشمنیِ دشمنان را درک نکردند، به چیزهای کوچک سرگرم شدند، عظمت حرکت امام را نتوانستند تشخیص بدهند.»
در دوره ما کجفهمها، نادانها و جاهلهایی که به نام انقلابی گری و اسلام، کژراهه را در پیش گرفتند و با پرچم انقلاب و حتی ادعای گفتمان انقلاب مقابل ولایت و نظام ایستاند. حکایت اینان همان «بر شاخه نشستن و بن بریدن» است بهگونهای خطرناکترین ضربهها را به انقلاب و نظام همینان وارد میکنند.
«در تسمیهی اینها به مارق، اینگونه گفتهاند که اینها آنچنان از دینگریزان بودند که یک تیر از کمان گریزان میشود! وقتی شما تیر را در چلّهی کمان میگذارید و پرتاب میکنید، چطور آن تیر میگریزد، عبور میکند و دور میشود! اینها همینگونه از دین دور شدند. البته اینها متمسّک به ظواهر دین هم بودند و اسم دین را هم میآوردند. اینها همان خوارج بودند؛ گروهی که مبنای کار خود را بر فهمها و درکهای انحرافی – که چیز خطرناکی است – قرار داده بودند. دین را از علیبنابیطالب که مفسّر قرآن و عالم به علم کتاب بود یاد نمیگرفتند؛ اما گروه شدنشان، متشکل شدنشان و به اصطلاح امروز، گروهک تشکیل دادنشان سیاست لازم داشت. این سیاست از جای دیگری هدایت میشد. نکتهی مهم اینجاست که این گروهکی که اعضای آن تا کلمهای میگفتی، یک آیهی قرآن برایت میخواندند؛ در وسط نماز جماعت امیرالمؤمنین میآمدند و آیهای را میخواندند که تعریضی به امیرالمؤمنین داشته باشد؛ پای منبر امیرالمؤمنین بلند میشدند آیهای میخواندند که تعریضی داشته باشد؛ شعارشان «لاحکم الا للَّه» بود؛ یعنی ما حکومت شما را قبول نداریم، ما اهل حکومت اللَّه هستیم؛ این آدمهایی که ظواهر کارشان اینگونه بود، سازماندهی و تشکل سیاسیشان، با هدایت و رایزنی بزرگان دستگاه قاسطین و بزرگان شام – یعنی عمروعاص و معاویه – انجام میگرفت! اینها با آنها ارتباط داشتند. اشعث بن قیس، آنگونه که قرائن زیادی بر آن دلالت میکند، فرد ناخالصی بود. یک عدّه مردمان بیچارهی ضعیف از لحاظ فکری هم دنبال اینها راه افتادند و حرکت کردند.»
«در زبان معروف، خوارج را به مقدسهای متحجر تشبیه میکنند؛ اما اشتباه است. مسألهی خوارج، اصلاً اینطوری نیست. مقدسِ متحجرِ گوشهگیری که به کسی کاری ندارد و حرف نو را هم قبول نمیکند، این کجا، خوارج کجا؟ خوارج میرفتند سر راه میگرفتند، میکشتند، میدریدند و میزدند؛ این حرفها چیست؟ اگر اینها آدمهایی بودند که یک گوشه نشسته بودند و عبا را بر سر کشیده بودند، امیرالمؤمنین که با اینها کاری نداشت. عدهیی از اصحاب عبداللَّهبنمسعود در جنگ گفتند: «لالک و لاعلیک». حالا خدا عالم است که آیا عبداللَّهبنمسعود هم خودش جزو اینها بود، یا نبود؛ اختلاف است. من در ذهنم این است که خود عبداللَّهبنمسعود هم متأسفانه جزو همین عده بوده است. اصحاب عبداللَّهبنمسعود، مقدسمآبها بودند. به امیرالمؤمنین گفتند: در جنگی که تو بخواهی بروی با کفار و مردم روم و سایر جاها بجنگی، ما با تو میآییم و در خدمتت هستیم؛ اما اگر بخواهی با مسلمانان بجنگی – با اهل بصره و اهل شام – ما در کنار تو نمیجنگیم؛ نه با تو میجنگیم، نه بر تو میجنگیم. حالا امیرالمؤمنین اینها را چهکار کند؟ آیا امیرالمؤمنین اینها را کشت؟ ابداً، حتّی بداخلاقی هم نکرد. خودشان گفتند ما را به مرزبانی بفرست. امیرالمؤمنین قبول کرد و گفت لب مرز بروید و مرزداری کنید. عدهیی را طرف خراسان فرستاد. همین ربیعبنخثیم – خواجه ربیع معروف مشهد – ظاهراً آنطور که نقل میکنند، جزو اینهاست. با مقدسمآبهای اینطوری، امیرالمؤمنین که بداخلاقی نمیکرد؛ رهایشان میکرد بروند. اینها مقدسمآب آنطوری نبودند؛ اما جهل مرکب داشتند؛ یعنی طبق یک بینش بسیار تنگنظرانه و غلط، چیزی را برای خودشان دین اتخاذ کرده بودند و در راه آن دین، میزدند و میکشتند و مبارزه میکردند! البته رؤسایشان خود را عقب میکشیدند. اشعثبنقیسها و محمّدبناشعثها همیشه عقب جبههاند؛ اما در جلو، یک عده آدمهای نادان و ظاهربین قرار دارند که مغز اینها را از مطالب غلط پُر کردهاند و شمشیر هم به دستشان دادهاند و میگویند جلو بروید؛ اینها هم جلو میآیند، میزنند، میکشند و کشته میشوند؛ مثل ابنملجم. خیال نکنید که ابنملجم مرد خیلی هوشمندی بود؛ نه، آدم احمقی بود که ذهنش را علیه امیرالمؤمنین پُر کرده بودند و کافر شده بود. او را برای قتل امیرالمؤمنین به کوفه فرستادند. اتفاقاً یک حادثهی عشقی هم مصادف شد و او را چند برابر مصمم کرد و دست به این کار زد. خوارج اینگونه بودند و تا بعد هم همینطور ماندند.»
در دوره ما کجفهمها، نادانها و جاهلهایی که به نام انقلابی گری و اسلام، کژراهه را در پیش گرفتند و با پرچم انقلاب و حتی ادعای گفتمان انقلاب مقابل ولایت و نظام ایستاند. حکایت اینان همان «بر شاخه نشستن و بن بریدن» است بهگونهای خطرناکترین ضربهها را به انقلاب و نظام همینان وارد میکنند. پیچیدگی و مخاطره این جریان ازآنروست که اینان در لباس نیروهای خودی ظاهرشده و با شعارهای فریبندهای همچون «عدالت» و دم زدن از مشی انقلابی، در مقابل ناخدای کشتی انقلاب ایستاده و به بهانه انتقاد و دلسوزی پازل دشمن را تکمیل میکنند. البته به تعبیر دقیق و زیبای رهبر معظم انقلاب «کجفهمی مربوط به تودههای مارقین بود و رؤسای آنها احتمالاً با دشمنان بیزدوبند نبودند»و بسیاری از هواداران و پیروان اینگونه جریانات در واقع نمیداند بهدست خود چه خدمت بزرگی به دشمنان میکنند و به خیال خام خود دلسوز انقلاب و نظام هستند. در مقابل هدایت پنهان چنین جریاناتی در اختیار همان دو گروه پیشگفته یعنی «قاسطین» و «ناکثین» بوده و برنده اصلی جهالتهای اینان در واقع همان صحنهگردانان اصلی هستند.
در نهایت باید گفت برآیند کلی این صفبندیهای بهظاهر مجزا است که جبهه وسیع ستیزندگان با ولایت و انقلاباسلامی را شکل میدهد و چهبسا در این میان افرادی سادهلوح و سطحینگری که عمق این صحنه را درک نکرده و به هواداری هر یک از جریانات فوق به میدان تخاصم با نظام و انقلاب میآیند و بازیچه دست قدرتمندان و بدخواهان ملت ایران قرار میگیرند.
*محمدجواد اخوان/ گروه سیاسی اندیشکده برهان/ انتهای متن|