اهالی “چلوچاپان”، مردم فراموش شده ارومیه / محرومیت اینجا خارج از حد تصور است!

اهالی “چلوچاپان”، مردم فراموش شده ارومیه / محرومیت اینجا خارج از حد تصور است!

شاید هیچ یک از دانشجویانی که هر روز برای صرف ناهار به فست فودها و رستوران های رو به روی دانشگاه آزاد ارومیه می آیند هم خبر نداشته باشند که تنها چند متر آن سو تر، در انتهای کوی سالار محله ای به وسعت یک شهر نهفته است! محله ای که زندگی در آن با تعریف این دانشجویان از زندگی، فرسنگ ها فاصله دارد.

نام این منطقه از کوی سالار گرفته تا رشادت و لاله و مناطق منتهی به ناحیه انتظامی در میان اهالی به چلوچاپان معروف است. محله ای با بیش از ۱۵ هزار نفر جمعیت. متراژ و زیربنای پایینِ خانه ها و ساختمان هایی با ظاهر ساده و بدون روکاری نشان از تفاوت این محله با سایر نقاط شهر دارد. خبری  از آپارتمان ها و برج های چندین طبقه هم در کار نیست.

شروع به قدم زدن در کوچه پس کوچه های آن می کنم. چهره های خالی از امید و نشاط، از دردهای پنهان مردم خبر می دهد.

 در یکی از کوچه ها بوی آزاردهنده ای به مشام می رسد. یک کانال فاضلاب با وضعیتی نامطلوب. کافی است شروع به عکاسی کنی تا مردم به حضور یک غریبه حساس شده و علت حضور وی را جویا شوند.

با اطلاع از حضور خبرنگار، بر تعداد جمعیت افزوده می شود. سینه هایی پر از حرف که انگار مدت ها است منتظرند کسی پای صحبتشان بنشیند.

دردها اینقدر زیاد است که هر یک از مشکلی متفاوت سخن بگویند، از کمبود شدید آب آشامیدنی و فقدان امکانات بهداشتی و داروخانه  تا محرومیت از آسفالت و کانال فاضلاب و…

یکی از اهالی می گوید بوی تعفن کانال آسایشمان را سلب کرده. اگر خیلی پافشاری کنیم و مسئولین صدایمان را بشنوند نهایتا روی آن را خواهند پوشاند اما این کار فایده ندارد چرا که هم امکان لایروبی سلب می شود و هم بوی تعفن باقی می ماند

یکی دیگر از اهالی می گوید تنها تفریح کودکان محل ایستادن کنار همین کانال متعفن و سنگ پرانی به داخل آن است!

با اهالی به پیاده روی ادامه می دهیم. از این محل به بعد خاکی است. چند سطل آشغال وجود دارد که اهالی می گویند پس از چانه زنی فراوان موفق به اخذ آن شده اند. البته در میان این گرد و خاک و فاضلابی که به کوچه رها شده تاثیر چندانی در بهداشت آن ندارد.

در ادامه مسیر کودکی تکه طنابی را به جعبه مقوایی وصل کرده و به دنبال خود می کشد. اخمش نشان می دهد از این که از او عکس بگیریم راضی نیست!

یکی از همراهان به نام حمید می گوید این وضعیت تفریح بچه های ماست. برای منطقه به این بزرگی یک پارک وجود دارد که آن هم بیشتر اوقات به پاتوقی برای اراذل تبدیل می شود. بچه ها در میان این میکروب ها و کثیفی ها این طرف و آن طرف می دوند! چند وقت پیش یکی از نمایندگان شورا وعده احداث پارک کودکان را داد اما فعلا هیچ خبری نیست

آقای شریفی در تکمیل حرف های او و با اشاره به یک دکل برق می گوید هر روز نگرانیم نکند بچه ای حواسش به این سیم ها نباشد و خدایی نکرده دچار برق گرفتگی شود. سال هاست به این وضعیت رها شده. می گوییم هر چقدر هزینه دارد پرداخت می کنیم که سروسامانی به آن بدهند اما قبول نمی کنند. می گویند پول مجوز ساخت خانه ها را بدهید. با این که سال ها از ساخت این خانه ها می گذرد. واقعا کسی توان پرداخت این هزینه را ندارد

به جایی می رسیم که تراکم خانه ها کمتر شده. آقای شریفی خانه ای را نشان می دهد و می گوید همین پنجاه شصت متر به دو خانه تقسیم شده و چندین نفر در آن زندگی می کنند.

چندین ساختمان تخریب شده نشان می دهد از این جوب به آن طرف ظاهرا سخت گیری برای ساخت بنا بیشتر است و کسی حق ساخت و ساز ندارد. ظاهرا اینجا انتهای ارومیه است! روستای قصور دیده می شود. سینا از جوانان منطقه می گوید ما از اینور رانده و از آنور مانده ایم. اگر اینجا شهر نیست لااقل مسئولین طرح هادی را اجرا کنند.

در آن سمت هم تنها مدرسه منطقه به چشم می خورد. هر چه به آن نزدیک تر می شویم یک بوی تعفن نیز شدت بیشتری پیدا می کند. علتش جوی آبی است که از آنجا می گذرد. چند خانه هم در نزدیکی آن وجود دارد. حتی تصور این که شب و روز مجبور به تحمل این وضعیت باشی فاجعه بار است.

محرومیت های مضاعف در این منطقه که شاید نیمی از مردم شهر حتی از وجود آن بی خبر باشند، بسیار متاثر کننده است. وضعیت معیشت و سطح رفاه به مراتب از ارومیه پایین تر است و شاید با محروم ترین نقاط کشور برابری می کند.

حاجی جعفر از ریش سفید های محل می گوید جوانان این منطقه خود را بچه های رای می نامند! چون مسئولین انتخابات به انتخابات یادشان می افتد که اینجا هم زندگی در جریان است! البته کم کم مردم آگاه تر می شوند و این حناها دیگر برایشان رنگی ندارد. چند وقت پیش برخی اقایان آمدند و وعده هایی برای ایجاد برخی امکانات دادند اما ظاهرا فقط حرف بود و قرار نیست کسی آن ها را عملی کند

علی یکی از همین بچه های رای هم می گوید  مثل یک آدم نیمه جان و ضعیف با ما رفتار می شود که تنها شب انتخابات برای برخی آقایان عزیزیم. طرف چند روز پیش آمده اینجا عزاداری می کند. شماره کارت یکی را گرفته برایش اقلام عزاداری کارت به کارت کرده است! درد مردم با این رفتارها حل می شود؟ با آن دست و دلبازی های شب انتخاباتی حل می شود؟ یعنی واقعا از درد واقعی مردم خبر ندارند؟! اصلا چنین چیزی ممکن است؟! یا جانمان را بگیرند یا سروسامانی به زندگی مان بدهند! از این بلاتکلیفی خسته شده ایم.

کمبود آب آشامیدنی، نبود امکانات رفاهی و درمانی کافی، کوچه های آسفالت نشده و مشکلات عدیده بهداشتی و… تنها گوشه ای از درد و رنجی است که بخشی از همشهریانمان هر روز دارند با آن دست و پنجه نرم می کنند.

مشکلاتی که شاید تنها یکی از آن ها کافی باشد تا احساس کنیم آسایش و آرامش به طور کلی از زندگیمان سلب شده است.

 حتما مسئولینی که گذرشان به این طرف ها افتاده از چنین وضعی با خبرند و حتما از زبان مردم مشکلاتشان را شنیده اند. اما مشخص نیست مشکل کار کجاست که هیچ یک از این حرف ها و صحبت ها دردی از دردهای این مردم دوا نمی کند.

ظاهرا برخی آقایان فراموش کرده اند مستضعف نگه داشتن مردم و نگاه ابزاری برای رای آوری بیشتر به آنان شیوه مستکبرین است نه مسئولین نظام اسلامی که در آن همین مردم ولی نعمتند.

 کاش کسی پیدا شود و با زبانی که برای برخی آقایان قابل فهم باشد بگوید که شان و منزلت و کرامت انسان به میزان ثروتش نیست و چنین بی تفاوتی و غفلت از محرومین عقوبت دنیا و آخرت را در پی دارد.

ای کاش کسی پیدا شود و به این آقایان بفهماند مسئولی که دغدغه خدمت به مردم و عدالت خواهی نداشته باشد به درد لای جرز دیوار انقلاب اسلامی هم نمی خورد!

انتهای پیام/