مساله قومیت و بن بست فکری در جامعه علمی کشور

مساله قومیت و بن بست فکری در جامعه علمی کشور

ندای ارومیه – مسعود صدرمحمدی / چند هفته پیش در فرودگاه استانبول در صف انتظار پرواز تهران با یکی از اساتید بزرگوار تاریخ کشور هم صحبت بودیم. ایشان که در چند هفته دو بار در ترکیه حاضر شده بود و با تعدادی از اساتید ترک مصاحبت کرده بود در مقابل نعت های آنان برای ما ایرانیان جمله جالب “تویمان خودمان را و بیرونمان دیگران را کشته” به کار برد. در لحن او تعجب از پیشرفت مطالعات علمی در میان جامعه علمی ترکیه مشهود بود.

ایشان معتقد بودند که ما ایرانی ها اساسا ترکیه را جدی نگرفته ایم و توجهی به آن نکرده ایم و امروز در برابر جهش تولیدات علمی ترکیه (منظور در اینجا مطالعات انسانی و تاریخی است و تعمیم این حکم به سایر ساحات علمی نیاز به بررسی دارد.) بی خبر و ناآگاهیم.

اگرچه آن استاد بزرگوار کل مساله را در بی توجهی ما ایرانی ها خلاصه میکردند اما به نظر من علاوه بر آن عامل که قطعا درست است و همین وضعیت را ما در برابر جهان عرب نیز داریم عامل دیگری بر مطالعات ترکیه در ایران تاثیرگذار است که من از آن با عنوان “ترس نهفته ترکی” یا “ترکوفوبی” نام میبرم.

ما اگرچه عُجب و کبر و نخوت عجیب و بی دلیلی در برابر همه ملتهای منطقه داریم اما در مورد مساله ترکیه و ترکیه شناسی از دردی عمیقتر رنج میبریم و آن هم ترک بودن ترکیه است! در کشور ما حسی از یک قانونی نانوشته و یا توهمی از یک قانون نانوشته وجود دارد که برای در امان ماندن از تبعات آن قانون و یا آن توهم هر فردی به هنگام ورود به مباحث ترکیه شناسی از یک رنج نهفته ذهنی که ناشی از ترس مارک خوردن است زجر میکشد.

مارک ترک گرا، پان ترک، دلبسته به ترکیه، وابسته به ترکیه، دارای گرایشات ترکی و قومیت گرا اولین عباراتی است که شما به هنگام سخن گفتن از ترکیه و یا مباحث علمی ای که به نوعی مرتبط با ترکیه شناسی و یا ترک شناسی در کشور است باید مراقب باشید که به شما نچسبد!

اگر شما طرفدار مقتدی صدر باشید و یا موافق نوری المالکی، اگر شما معتقد به مفید بودن روی کار آمدن محمد بن سلمان باشید، اگر شما حتی طرفدار بارزانی باشید، اگر از طالبان در برابر دولت کابل حمایت کنید، اگر شما طرفدار حزب بوتو در پاکستان باشید و دهها اگر دیگر هیچ کس شما را به مامور بودن برای آن احزاب و کشورها و یا وابسته بودن به آنها متهم نمیکند، سخت ترین اتهام اشتباه بودن عقیده شما است. اما اگر شما در تبیین سیاستی از اردوغان سخنی له او بر زبان بیاورید، یا اگر شما در مساله ای نشان دهید که مثلا فلان موضع علی اف به نفع ایران بوده است بی شک خواهند بود وطن پرستان آزاداندیشی! که دلواپس سرنوشت شما شوند.

این وضعیت صرفا در عرصه های سیاسی خلاصه نمیشود و در علمی ترین عرصه ها نیز تسری دارد. در حالی که بیش از دویست سال است که رشته ای کاملا علمی به نام ترک شناسی (ترکولوژی) در نهادهای آکادمیک جهان وجود دارد اما در ایران هیچ نهاد آکادمیکی چنین رشته و مطالعاتی را در خود جای نمیدهد. این در حالی است که بخش قابل توجهی از مطالعات ترک شناسی در جهان متوجه ترک زبانان ایران است؛ این یعنی آنکه در حالی که در جهان علم دهها کتاب و مقاله و پایان نامه مرتبط با شهروندان ایرانی تولید میشود اما

در خود کشور ما چنین موضوعاتی به صورت آکادمیک و رسمی امکان بررسی ندارد!
برای فهم شرایط موجود در کشور میتوان به نمونه واکنش فردی که خود را در اوج تفکر آکادمیک و سکولار کشور میداند و از سوی طیف وسیعی از جوانان کشور به عنوان نماد آگاهی و اندیشمندی شناخته میشود در برابر تدریس ادبیات آذربایجانی در دانشگاه های کشور سخن گفت. در حالی که بیش از دویست سال است که محافل آکادمیک جهان در حال کار بر روی این موضوع هستند سید جواد طباطبایی معتقد است که میتواند در دو ترم همه مباحث این زبان و ادبیات را به خورد دانشجویان بدهد!

اجازه دهید نکته دیگری را مورداشاره قرار دهم؛ برای هر کسی که دستی بر آتش داشته باشد آشکار است که چه میزان از دوایر امنیتی، اداری، دانشگاهی و علمی و فکری کشور نگران مسایل قومیتی در ایران اند و چه تعداد افرادی که با نام کارشناس مسایل قومیتی و ملی در ادارات مختلف در حال تولید فکر! برای آینده کشور هستند. حال بیایید از این کارشناسان و اساتید که باد غبغب آنها به هنگام صحبت در حال به باد دادن هستی این مملکت است بپرسیم که چه میزان اطلاعاتی در مورد اسامی ای همچون ولد چلبی، نجیب عاصم،

محمدامین رسولزاده، عمر سیف الدین، ضیا گوک آلپ، محمد طاهر بورسه ای، یوسف آقچورا، صدری مقصودی، احمد وفیق، حسنی پاشا، رشید غالب، حسن فرید، فاضل دوغان و چندین و چند اسم دیگر دارند؟

آیا بدون شناخت این افراد، بدون مطالعه افکار آنها، بدون مطالعه ریزبینانه و روش شناسانه آثار آنها آن هم در سطح فکری گسترده کشور امکان شناخت جریان ترک گرایی در جهان و طبیعتا مباحثات ترکی در کشور وجود دارد؟

حال در کتابخانه ملی کشور جستجو کنیم و ببینیم که در مورد هر کدام از این افراد چه میزان ادبیات علمی و مطالعاتی تولید شده است و چه میزان از کارشناسان سازمانی با این اسامی آشنایی دارند و آنها را مطالعه کرده اند؟ (این افراد و افکار آنها هیچ گاه در کشور مورد مطالعه قرار نخواهد گرفت چرا که مطالعات ترک شناسی در ایران ایجاد نشده است. آنانکه بر مصادر مشاورت مسئولین تکیه داده اند فکر میکنند که ترکولوژی یعنی تبلیغ این افراد و افکار آنان، در حالی که درهمه جای جهان شاخه جریان شناسی ترک گرایی در علم ترکولوژی وظیفه بررسی و شناخت افکار آنان را بر عهده دارد نه تبیلغ آن را.)

اینکه پس از دهها سال که اندیشه های ترکوفوبیایی در کشور ایجاد شده است همچنان بهترین اثر برای شناخت جریان ترک گرایی نوشته یک استاد دانشگاه های اسرائیل است و جامعه علمی ایران هیچ آورده مطالعاتی برای این عرصه نداشته است نشان از بیراهه رفتن جامعه علمی و کارشناسی کشور و جمود فکری در این عرصه مطالعاتی است.

فاجعه آنجا اتفاق می افتد که در مقابل جریان ملی گرا که اکنون دهها سال است جز رگ گردن چیزی برای ارائه نداشته است و جز گذشته ستایی گاه متوهمانه حرفی برای گفتن نداشته و اصلی ترین حرفشان این است که آذری ها ترک نیستند و اکنون سالهاست که تلاش دارند تا با استفاده از مغالطه لفظ مشترک “ترک” به مثابه زبان و “ترک” به مثابه نژاد از هر مباحثه علمی فرار کرده و البته همواره از “انحطاط اندیشه سیاسی در ایران” نگران هستند جریانی دیگر نیز با نام قومیت گرا و هویت طلب و دهها عنوان دیگر نیز وجود دارد که هنوز از صمیم قلب معتقد است که سازمان ملل طی قطعنامه ای زبان فارسی را لهجه سی و چندم زبان عربی و زبان ترکی را جز ۵ زبان برتر جهان معرفی کرده است! این وضعیت نشان از بن بست فکری در جامعه علمی کشور است که نتیجه ای جز تهور میدانی برای طرفین ندارد؛ او به این “پان تورچ” میگوید و خوشحال است که رسالت ملی گرایانه اش را به انجام رسانده و این به او “عاریایی” میگوید و خوشحال است که انتقام مظالم رضاشاهی را گرفته است.

شاید بتوان چنین ادعا کرد: زمانی که عضلات فک و بازو بیشتر از سلولهای مغز در یک مباحثه علمی کار میکند این به معنای حرکت به سمت فاجعه در یک جامعه است!

انتهای پیام/