سیاست‌زدگی ما عین غرب‌زدگی ما!

سیاست‌زدگی ما عین غرب‌زدگی ما!

ندای ارومیه – سیاست‌باز همه‌چیز را ابزار می‌بیند بیشتر از هر چیز آدم‌ها را. آدم‌ها هدف نیستند. ارزش آدم‌ها در کاربردی است که دارند و او به راه بردن آدم‌ها نمی‌اندیشد بلکه به پله کردنشان فکر می‌کند و اگر نشد؛ کله کردنشان.

شغلش سیاست است نه رسالتش- اگر خوب بنگریم- و هدفش سیاست است نه تکلیفش و اگر «شغلش» را از او بگیری هیچ نمی‌ماند.

سیاست‌زدگی یعنی سیاست را زیادی تحویل گرفتن.

به بازی‌ها، شعارها ، مانورها و پست‌های سیاسی زیادتر از اندازه واقعی‌شان اهمیت دادن و بیشتر از تأثیر محدودشان امید بستن.

همه‌چیز را به قدرت منسوب کردن. همه اصلاحات را از بالا خواستن. برای حکومت برد بی‌نهایت قائل شدن.

ندیدن ناکافی بودن سیاست برای هدایت.

مصلحت‌زدگی.

به‌دنبال آسان‌ترین راه‌حل بودن دنبال کوتاه‌ترین مسیر بودن.

التزام عملی به «هدف وسیله را توجیه می‌کند».

همواره به دنبال توجیه‌های دم دست بودن.

نظام را در سیاست و سیاست را در قدرت خلاصه کردن و به آن امید بستن و هر ترفندی را برای به چنگ آوردن یا حفظ آن به کار گرفتن.

سیاست‌زده خطرها را یا در غیر اندازه واقعی‌شان می‌بیند یا در غیر مصداق‌های واقعی‌شان.

رویدادها، حرف‌ها و حدیث‌ها، موضع‌گیری‌ها، … برای او ابزارند نه عبرت.

سیاست‌زده عاشق جزئیات است. تکه‌های کوچکی از وقایع و نظریات و مواضع و عملکردها که در بنای پیش‌ساخته ذهنی او به کار می‌آیند، ارتباط و پیوند آن‌ها را اما او خود از پیش تعیین کرده است.

آنجا که سیاست‌بازی و سیاست‌زدگی رواج داشته باشد بردوباخت هم عجیب معنا پیدا می‌کند و کار بدان‌جا می‌رسد که «بردوباخت» اصل می‌شود و معیار و انگیزه می‌شود برای هر کار.

تنها مسیر هموار سیاست می‌شود و سیاست‌بازی. فرهنگ، اعتقاد، باور، درد، دلسوزی، عشق، ایمان، همه و همه در سایه قرار می‌گیرد. طفیلی، وسیله، ابزار، حربه، بهانه.

سیاست‌زدگی که اوج بگیرد دیگر هم‌پالکی‌هایش را هم دور خودش جمع می‌کند و سیاست قهوه‌خانه‌ای می‌شود که پاتوق عمل‌زدگی و شعارزدگی و شتاب‌زدگی و جوزدگی و… است و نه محرابی که عرصه مسئولیت و جهاد و اصلاح و نظام‌سازی.

و دور می‌افتد دست کسانی که بهتر شعار می‌دهند و قاطع‌تر و سریع‌تر- و بی‌تأمل‌تر- عمل می‌کنند و بی‌حساب و کتاب‌تر تحلیل می‌دهند و پرشورتر تقبیح یا تجلیل می‌کنند.

هر حرف حقی در جامعه سیاست‌زده بلافاصله تبدیل می‌شود به چماقی برای کوبیدن کسی.

کانه اصل حرف نیست که ارزش دارد بلکه کاربردش، کارکردش، استفاده یا سوءاستفاده‌ای که می‌شود از آن کرد است که به آن قیمت می‌دهد.

و بدین‌ترتیب هر کار زشتی هم در صورتی محکوم می‌شود که محکومیتش فایده فوری و فوتی برای منافع و مصالح مقطعی و موقتی داشته باشد.

سیاست‌زدگی البته در شرایط بحرانی به کار می‌آید و حلال یا بهتر بگوییم مسکن مشکلات می‌شود؛ اما اگر آدمی یا جامعه‌ای سیاست‌زده شد، درصحنه نگه‌داشتنش ایجاب می‌کند که شرایط همیشه بحرانی باشد. آدم سیاست‌زده را بدون تصور یا توهم بحران نمی‌شود به میدان کشید و از دید آن‌ها که سیاست‌بازند و جز این هنری ندارند و حیاتشان و حضور و نفوذشان منوط و مشروط به داغ ماندن تنور سیاست‌زدگی است؛ هرروز باید دشمنی تراشید و خطری در بوق کرد و جوی بوجود آورد که در آن التهاب و ترس و حب و بغض و شور و جزئی‌نگری و سطحی‌نگری و تحلیل بر تأمل و تفکر و تعمق و جامع‌نگری و دلیل پیشی بگیرد و فضای جامعه آن‌چنان داغ شود که چون موم در دست سیاست‌بازان از هر گروه و جناح و دسته‌ای نرم شود و با وزش بادهای عوام‌فریبی موج‌هایی بر «سطح» بحر جامعه پایدار شود و جهان گردد به کام موج‌بازان.

دغدغه‌های قلابی، احساس خطرهای غلو شده، ترس‌های توهمی.

و در این آشفته‌بازار چه‌بسا مهمات و اولویاتی که زیر دست‌وپا له می‌شود و تا مدت‌ها از آن‌ها خبری نمی‌شود و آنگاه‌که از سوی سیاست‌بازان و سیاست‌زدگان به‌عنوان ابزاری و بهانه‌ای برای ساختن موجی جدید به رسمیت شناخته می‌شود و ارزش دادوقال و مجال جنجال پیدا می‌کند دیگر مدت‌ها از وقت مناسب طرح مؤثر آن‌ها در جامعه گذشته است.

و ما اگر خسته شده‌ایم از بازی‌های سیاسی یا دعواهای جناحی و اگر سرخورده‌ایم از مکانیسم موجود طرح و حل مسائل در جامعه راه جدیدی باید بجوییم وگرنه با دخیل بستن به این گروه و آن جناح و فلان شخص و بهمان خط به‌جایی نخواهیم رسید.

در مبارزه با سیاست‌زدگی هر کس باید از خود شروع کند وگرنه دور باطل دیگری آغاز خواهد شد.

باید از فضای توهمی بدر آییم. ازآنچه می‌گویند بگذریم. به آنچه می‌کنند بیندیشیم. حقیقت را فدای مصلحت نکنیم و این‌همه آسان نیست. به زبان نیست همین نیست. همان نیست. چیز دیگر است. تأمل است و تدبر. عبرت است و بصیرت. سکوت است و قنوت.

*وحید جلیلی