اصولگرایی مُرد؛ زنده باد حزب الله!

اصولگرایی مُرد؛ زنده باد حزب الله!

 

اصولگرایی مرد؛ زنده باد حزب الله. تنها راه بازگشت به جایگاه اصیل و اصلی حزب الله ، کنار زدن پوستین کهنه راستگرایی و خوانشهای راستگرایانه از گفتمان انقلاب تحت عنوان اصولگرایی است. کاری که در مقطعی در سال ۸۴ انجام شد و به اقبال مردمی منجر شد. اما باید توجه داشت که این کار لزوما با انزوا یا تغییر افراد انجام نمی شود. باید روشهای محافظه کارانه، شیخوخیت مآبانه، سیاستزده، افراط گرایانه و سلب گرایانه که منتهی به معطوف شدن به مسئله های فرعی میشود را کنار گذاشت. باید به این باور رسید که «محافظه کاری قتلگاه انقلاب است» (رهبر انقلاب ۰۹/ ۱۲/ ۱۳۷۹) و در یک فرآیند خلوص معرفتی رسوبهای اندیشه های محافظه کارانه را از ذهن و زبان حزب الله زدود. باید بفهمیم دو گانه ی چپ و راست و اصولگرا- اصلاح طلبی، از منظر گفتمان انقلاب و ادبیات رهبری، غلطِ فکری، مشهور اجتماعی و مشروعیت‌بخش درگیری های سیاسیون است. باید بکوشیم خودمان را حول مسائل اصلی انقلاب بازسازی کنیم. نظام مسئله شناسیمان را از سیطره اصولگرایان پیر و جوان، سنتی و تحول یافته آزاد کنیم. حزب الله باید به خود بازگردد. بازیابی و بازسازی حزب الله بر اساس گفتمان انقلاب، امام و رهبری، نه ترجمانی از آن؛ این کاری است که با تمام توان باید انحام داد.

یک آسیب مهم که در این جا ممکن است رخ دهد، بازتولید اصولگرایی است. این روند مشابه همان پروژه ای است که پس از سالهای ۷۶ تا اوائل دهه ۸۰ طی شد و گفتمان اصولگرایی را جعل کرد. ممکن است همان تفکری که در ۷۶ شکست خورد، در ۸۴ و ۹۲ هم، بخواهد بازهم خود را در قامتی جدید و با عنوانی جدید بازتولید کند. در همین مدت کوتاه هم، گهگاه نشانه های روشنی از اراده شکل دهی به این روند نمایان میشود. به عنوان نمونه یادداشت «عصر پسااصولگرایی» این فرآیند را به خوبی تشریح میکند. اینکه در این روند نسل جوانتری از اصولگرایان، جوانی خود در سن را بدل از جوانی فکری بگیرند و با مشاورت جریانهای سنتی کار را دنبال میکنند. پیران را «بازنشسته‌های سیاسی» اعلام می کنند و حوزه کاری آنها را «در سطوح مشورتی» تعریف کرده و با «سپردن کارها به جوانان و تازه‌نفس‌ها»، همان محتوای اصولگرایی را در چارچوب اسمی جدید بازسازی میکنند: «گفتمان اصول‌گرایی در دوره‌ای متولد شد که «راستی»ها مقابل «چپی»‌ها به حاشیه رفته بودند و از تعبیر محافظه‌کار، اقتدارطلب و… نیز خود را منزه می‌دانستند. امروزه این کلیدواژه می‌بایست دگرگون و اندیشه‌ی اصول‌گرایانه در قامتی جدید، صورت‌بندی شود.»

اگر نخبگانِ احزاب و جریانهای سیاسی موفق شوند در پیشبرد پروژه «بازتولید اصولگرایی» از «بازگشت به خود حزب الله» پیشی بگیرند، باید منتظر دوران جدیدی از حرکت حزب الله ذیل نسخه دگردیسانه گفتمان اصولگرایی و احزاب پیرامونی آن باشیم. اینکه امروز به یاد نقد «راست سنتی» بیافتیم، نشان از یک تأخیر دست کم یکی دو دهه ای دارد. راست سنتی در شرایط امروز و تعاملات گسترده اش با دولت آینده، اساسا فرصتی نخواهد داشت مفهوم مجعول «اصولگرایی» را بازسازی کند. آنانکه امروز ناکارآمدی اصولگرایی را در چارچوبی جدید بر حزب الله تحمیل میکند، «تازه نفسهای» این جریان هستند. مؤتلفه امروز را توان آن نیست که حزب الله را از جایگاه پیشروی برای انقلاب به ورطه پیروی برای احزاب و لابیهای سیاسی بکشاند، این کار کسانی است که با فاصله ای بیست-سی ساله همان راه محافظه کاران را میروند.

 

*مجتبی نامخواه

 

بخشی از جزوه بازسازی نبروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی ۱۳۹۲