یادداشت/ ایشین راست اولسون،لیکن…؛

با اجازه تان به مواردی که خاطرم را نسبت به شما کمی مکدر کرده و نقدا رای ام را ازتان برگردانده اشاره ای داشته باشم.
ندای ارومیــــه – قارداش،حضرت پورون ایشی راست اولسون.

در حال طی کردن مسیر در لاین پیاده روی شهرچایی بودم که از لابلای صحبت های دو راننده تاکسی که به صف مسافرکشی ایستاده بودند، این را شنیدم. چند روزی تا انتخابات مجلس شورای اسلامی نمانده و راحت میتوان حدس زد که بحث بر سر چه بوده که رسیده به دعای خیر برای “آقای شهردار” . انتخابات پیش رو ، کاندیداهای موجود و نهایتا  در این بین : ” پسر آقای شهردار ” ؛

راننده ای که صبح تا ظهرش و ظهر تا شب اش را پشت فرمان ماشین بنشیند و بعید است حتی به اخبار شبانگاهی تلوزیون برسد ، باید که چنین حرفی را از روی رضایت قلبی اش و نه اغراض سیاسی-جناحی مرسوم گفته باشد. رضایتی که لابد بی ربط به عملکرد شهردار نیست. احتمالا اگر از وی می پرسیدم که دقیقا از چه چیز شهردار خشنودی و دعای خیرت بابت چیست، اول از “پل” و مزایای آن برایم می گفت . و بعد ، از پل هایی که چراغ قرمزها و چهارراه های مسیر هر روزه اش در سطح شهر ارومیه را از میان برداشته اند …؛

جناب آقای حضرت پور شهردار محترم ارومیه ، خدا پدر و مادرتان را بیامرزد بابت احداث پل های متعددی که در دوران مدیریت شهری شما محقق گردیده و باعث شکفتن چهره ی شهر عزیزمان شد. بنده هم همچون سایر شهروندان این شهر، دفعه ای نیست که از روی هر کدام از این پل ها رد شده و حس غرور و خرسندی برایم حاصل نشود . خداوند اجر خدمات تان به این مردم شهیدپرور را ناظر به نیات خالص تان دوصدچندان گرداند.

لیکن، در این مقال صحبت از “جایگاه خدمت” دیگری ست به نام نمایندگی مجلس شورای اسلامی و اعلام داوطلبی زوج شما (جنابعالی و آقا روح الله) جهت حضور در آن جایگاه . از همان روزی که صحبت هایی بود حول احتمال حضور شخص جنابعالی در عرصه رقابتی مجلس و بعدتر که معلوم شد با حفظ سمت در شهرداری، وظیفه ی حمایت از آقا روح الله جوان را در مسیر نیل به این امر مهم به عهده گرفته اید، چیزهایی هست که خیلی دوست می داشتم با خودتان در میان بگذارم. در واقع از قبلتر از اینها و بلکه از روزی که دو سال پیش حضرت پور جوان به صحنه ی رقابت شورای شهر آمد ، ته دلم کمی با شما ناصاف است.

از آنجایی که هنوز شخصا لیست ۳ نفره ی مورد نظرم برای انتخابات جاری ناقص است، با اجازه تان به مواردی که خاطرم را نسبت به شما کمی مکدر کرده و نقدا رای ام را ازتان برگردانده اشاره ای داشته باشم. بلکه کدورت از میان رفت و این لیست با نام شما بسته شد…بُوَد که قرعه ی دولت به نام تان افتد؛

اول.
“از روگذر خدمت” تا “زیرگذر قدرت”

پر واضح است که محبوبیتی که جنابعالی در این مقطع زمانی در بین مردمان شهر ارومیه به عاریت دارید، مورد حسادت بسیاری از رجال سیاسی و اجتماعی همدوره ی شما در این دیار است. واضحتر اینکه، این محبوبیت را زیر سایه ی “پل ها”یی دارید که در دوران مدیریت شما به مختصات شهری ارومیه ی دوست داشتنی مان افزوده شد. بدیهی ست این به معنای نفی سایر خدماتی که در این مدت داشته اید نخواهد بود . لیکن از جایگاه یک شهروند عادی این شهر و بر مبنای مراودات متعدد روزمره ای که با دیگر شهروندان داشته و دارم ، با قطعیت عینی میتوانم روی این مساله تاکید موکد و مجدد بکنم که محبوبیت تان را زیر سایه ی همین “پل ها” دارید . چه اینکه ، هر جا نامی از شما به میان آید اولین و متداول ترین بحثی که به میان می آید همین بحث “پل ها” ست . و بلکه هر جا که صحبتی از “پل ها” بوده، الحق و انصاف مردمِ قدردان ، پشت بندش نام شما را به میان آورده و ازتان به نیکی یاد کرده اند. در اینجا هم قبلا بابت “پل ها” از جنابعالی تشکر کردیم، لیکن:
جناب آقای حضرت پور، چرا یکبار برای همیشه زحمت شفاف سازی در زمینه ی “پل ها” و حواشی ای که منتقدان تان در این مورد وارد می دانند را به خود نمی دهید ؟ صریح بگویم و کوتاه ، بالاخره آیا احداث این “پل ها” در سطح شهر ارومیه ، به معجزه ی ید بیضای جنابعالی عملی گشته؟ و یا احیانا همزمانی دوره ی شما با وضع قوانینی تسهیل کننده و آزادکننده ی منابع مالی ، موجب خلق چنین فرصتی شده؟ یا که خدای ناکرده حربه هایی همچون واگذاری افسارگسیخته ی تراکم شهری و “خام فروشی” خاک پاک شهرمان ، حلقه ی مفقوده ی ماجراست؟!
دوّم.
“گیرم که پدر فاضل…پسر را چه حاصل؟”

یادم می آید همین دوسال پیش را که با وجود اینکه چند روزی هم از آغاز تبلیغات رقابتهای شورای شهر گذشته و روز انتخابات نزدیک بود، هنوز مساله ی خیلی از شهروندان ارومیه این بود که آیا این “حضرت پور” همان شهردار فعلی شهر است که طالب کرسی شورا شده؟ و البته خیلی های دیگر هم که اساسا چنین مساله ای برایشان پیش نیامد و … رای به شهردار خدوم شان دادند و از قضای روزگار،پسرخوانده اش از صندوق بیرون آمد!
هیچ کس نه منکر است و نه می تواند باشد که ، ثبت رکورد قابل توجه ۵۶۰۰۰رای در سطح انتخابات شورای شهر ارومیه ، جز از ناحیه ی جاذبه ی طعم شیرین خدمتی نبوده که “حضرت پورِ پدر” به مردمان شهرش چشانده بود . و الّا هر ناظر آگاهی تصدیق می کند که آرای “حضرت پورِ پسر” در بهترین حالت،یک عدد ۳رقمی میتوانسته باشد،که سقف اش بشود ۹۹۹ . معادل آرای برخی کاندیداهای دیگری که نه نامی داشته اند و نه تجربه ای، و نه از مهارت خاص یا مدرک تحصیلی بخصوصی برخوردار بوده اند …؛
کوتاه سخن ام در اینباره این که : جناب آقای شهردار ، بفرمایید که “رانتِ نامی” به چه گویند؟
و اگر فرایند ” انتخابِ پسری به پاس زحمات پدر،بی آن که ابتدائا پسر را فضیلتی خاصّ به خود باشد” ، مصداق تامّ و تمام “رانت نامی” نیست ، پس چه؟! آیا حتّی اتکای خوش بینانه بر این نیّت مفروض که شخص جنابعالی در جهت تحقق بخشیدن به توسعه ی هر چه بیشتر شهر نیاز به بازویی هماهنگ در قوّه ی مقنّنه داشته باشید، مجوّز مشروعیت یابی بهره مندی از چنین رانتی می شود؟ هیهات . که اگر اینچنین شد، دیگر در “عرصه ی تناسب بین مسئولیت ها و شایستگی ها” در سطح نظام جمهوری اسلامی…به میل خود آنجا نایستد سنگی بر سر سنگ ؛
سوّم.
“گذر به جایگاه خدمت، از “پلِ ماکیاوللی” آیا ؟!

علی الحساب بگذاریم و بگذریم از محکماتِ مقدّماتی که عرض شد. بنا را بر محبوبیت “فرا پُلی” شما گذاشته و مهارت های مدیریتی خاصّ تان را دلیل نهایی محبوبیت تان مفروض میداریم . در مورد “حضرت پورِ جوان” هم، خود را به ” احتمال بروزِ ظرفیت های بالقوه ی بخصوصِ ایشان در منصب نمایندگی مجلس” ، که لابد قبلتر از این و در تایم کوتاه و چند ماهه ی جلوس بر کرسی خزانه داری شورای شهر مهمور مانده بوده، قانع میکنیم.

بسیار خب، علیرغم چنین مفروضات خوشبینانه ای هم، کماکان ایراداتی بر روند “اقدام حضرت پورها برای تصاحب مناصب بالا و بالاتر در ساختار توزیع قدرت/خدمت” وجود دارد که جهت حسن ختام عریضه، تیتروار و گذرا اشاره ای به آنها میشود:
الف. مکرّرا از زبان جفتِ حضراتِ حضرات پور بیان شده که هزینه های تبلیغات مربوط به چند دوره حضورشان در انتخابات های مختلف و بخصوص انتخابات جاری، صرفا از محلّ “پس انداز کارمندی” بوده و اینکه این اواخر تاکید کرده اید که هیچ گونه حمایت مالی را از هیچ شخص حقیقی یا حقوقی ولو در حدّ تقبّل شام برای مهمانان ستاد، نخواهید پذیرفت. شما را به خدا جناب شهردار محترم ، به این بنده ی حقیر که “کارمند ابن کارمند” هستم و به امثال من نیز رمز و راز انباشت چنین پس اندازهای قابل توجهی آن هم از منبع حقوق کارمندی را بیان بفرمایید . و الّا لطف نموده یا در این زمینه شفّاف سازی لازم را بفرمایید و یا اینکه حدِّاقل روی این یک قلم را بعنوان مزیّت رقابتی خود،خط بکشید،لطفا؛

ب. جانم بفدای کلام امیرالمومنین(ع) که فرمود:
کَثْرَهُ الثّناءِ مَلَقٌ یَحْدُثُ الزَّهْدَ و یُدْنی مِنَ الْعِزَّهِ
(ستایش خارج از حد،تملّق است. که شخص را به تکبّر گرفتار و از عزّت دور می سازد.)

اما بعد، وجود متملّقین و “نوشابه بازکن ها” در چنین فضاهایی متاسفانه همیشه ناگزیر بوده . سابق بر این بوده اند افرادی که بواسطه ی چند روز معیّت با کاندیداهای انتخاباتی، مطامعی را پیگیر بوده اند و در راه رسیدن به آنها به ابزاری که از متداول ترین آنها “تملّق” دم انتخابات است ، توسّل جسته اند. و بالطبع در این دوره هم هستند و هیچ کاندیدایی از این آفت مصون نبوده و هرچه احتمال رای آوری اش بیشتر باشد، تعداد چنان افرادی در دور و برشان بیشتر خواهد بود…

مقدّمه،همین بود. موخره اینکه، آیا برنامه ای برای عمل به سیره ی معصومین(علیهم السلام) و خاک پاشیدن به دهان متملّقین حاضر در حلقه ی مبلّغین تان ندارید؟ ذیلا نمونه هایی از مضامین “شرمسارانه ای” که این جماعت در محل ستاد شما و نوعا در محضر شخص جناب تان بر زبان رانده اند می آورم:
۱- اگر دست من بود،برای حضرت پور سکه میزدم .
۲- مردم ارومیه مدیون خانواده ی حضرت پور است .
۳- روح ا… مردی ست که در چشم،دست،زبان و نیّت اش هیچ خطایی راه ندارد…شگفتا از این بی پروایی در اغراق!
ج. بارها و بارها از جانب شخصیت های حاضر در ستاد تبلیغات تان مواضعی با این مضامین صادر شده که:
۱- “رزومه،جزو ملزومات نمایندگی مجلس نیست”
۲- “عدم توانایی در سخنوری و ارائه انتقال مفاهیم ، ضرورتی برای ایفای وظایف نمایندگی محسوب نمی شود”
۳- “جوان و خام بودن بودن یک کاندیدای مجلس نقص به حساب نمی آید، با این توجیه که جوانان در اوایل انقلاب اسلامی نقش های کلیدی را عهده دار بوده اند و الخ”
و قص علیهذا…؛
تصوّرش هم موجب تصدیق است که چنین به اصطلاح تعاریفی نه تنها تمجید به حساب نمی آید بلکه مشخصا به رسمیّت شناختن نواقص و ایراداتی ست که جامه ی نمایندگی را بر تن “حضرت پورِ پسر” تنگ می نمایاند . بدین ترتیب که :
اوّلا، تاکید مکرّر بر ایراد نبودن بی رزومگی، نوعی فرار هراسناک رو به جلو به حساب می آید . فرار از هراسِ معقولی که اتفاقا این مهم را نزد عقلای قوم مکشوف تر می نماید.
دوّما، البته که سخنوری و بلاغتِ بیان شرط کافی وکالت رعایایی نیست،اما عنصر ضروری که هست. واقع بین باشیم، اینکه سخنوری لازم نیست و فقط عمل … حرف حقّی ست که از او اراده ی باطل شده است.
سوّما، تاکید مکرّر بر نقش جوانان بی تجربه در اداره ی مملکت در ابتدای انقلاب مغالطه ای بزرگ در این موضوع است . چه اینکه این واقعیت اساسی نادیده گرفته شده که در آن زمان،تمام سرمایه ی انسانی نظام اسلامی در ابتدای راه همان جوانان انقلابی بوده اند. و بالطبع هزینه های بسیاری تا به امروز بر نظام تحمیل شده که جوانان خام انقلابی آن روز را به مدیران پخته ی امروز بدل سازد . با این حساب به شرط رعایت قاعده ی انصاف بفرمایید که آیا بعد از گذشت تقریبا ۴ دهه از عمر انقلاب اسلامی،تحمیل مجدّد چنین هزینه ای بر ساختار حکومتی کشور رواست؟!